

عاشقانه ها
چه پرهیزگار می شوند
نت هایم
وقتی به دریا می زنی
و آغوش جهان
عاشق می شود
چه پرهیزگار می شوند
نت هایم
وقتی به دریا می زنی
و آغوش جهان
عاشق می شود
پشت آرامش ات
قرار می گیرم
و جهان
روی نفس هایم
سطر به سطر
تازه می شود
نمی دانم چشم هایم
رنگین کمان صدایت را
بُر می زند
یا شبنم نگاهت
تکیه گاه خاموشی ست
بر شب سنگین
امید بامدادی و
ترانه ای روشن
بگذار نسیم
کمی نفس هایت را
حراج بگذارد
دیری ست
بر سکوتی معترف
لنگر افکنده ام
چرا که معشوقِگی ی بی پایاب ات
همه ی بادبان ها را
به دریایت
سر ریز می کند
گفتی همین سطرهای ساده و
کمی بهار
شاید
دریا
در خلوت عاشقانه مان
سرودی تازه بجوید
این ابرهای سمج
فراز تنگه ی بازی ها
شادی های کدام رویا را
با نفت
تعویض می کنند
بر صدای این وطن
کدام غصه
به شلیک می رسد
چشم هامان را
اندوه هزار پرنده
فصل به فصل
ورق می زند
دیوارها و درختان
تیرهای چراغ برق
کوچه ها و خیابان ها
عزاداران بی هیاهو
و نگاه کودکان
که خوشبختی
معامله ای ست
از معبر بُرهای بی شمار
یلدای بلند نگاه و
پیچک عاشق
که سکوت رازناک عابران را
پله
پله
بالا می رود
این جاده
کدام زمستان را
به انتظار صدای مان
پیوند داده است
از ارتفاع رویامان می گذرد
به وعده ی دیداری
دردا و
حسرتا
یلدای عاشقی
و نقش خاطره ای
به روز و
به شب
سطرها بهانه نمی خواهند
همین کوچه پسکوچه ها را بگذری
چند تقاطع مانده به میدان
دست هایت جاری می شود
صدایت
عاشقانه هایم
زمستان
درخت ها را/ به جانش
سبز خواهد کرد
سطرها بهانه نمی خواهند
بر کدروت این حنجره
بهار سکوتی ست
تا کوچه های فردا
به دست های تازه
سرودی شوند
کتاب جدید مسعود بیزارگیتی به نام (( دهانم با هیچ صلیبی به سکوت نمی رسد )) از سوی انتشارات اچ اند اس مدیا
درانگلستان( لندن ) منتشر شده و در سایت آمازون برای فروش عرضه گردیده است . لطفا درخصوص چگونگی
تهیه ی کتاب به این لینک ها (آمازون و اچ اند اس مدیا) مراجعه نمایید .
حوالی نگاهت
پرسه می زنند
این واژه ها
و لبانت
به تنفسی تازه
گشوده می شود
دست ات را
روی خاموشی ام بگذار
بهار
در انگشتانت
دویده است