Browsing "شعر"
9 ژانویه 2014 - شعر    بدون دیدگاه

بارانی ها

 

تقاطع رویا و دوست داشتن

و خون

که در مسیر سبز

انگشت ها مان را

 وسوسه می کند

 

تقاطع رویا و باران

و سطرهای بی ربط           دلتنگی

 

باران

تا رد بوسه های به خط

و شب          که درغنیمت دلتنگی هاش 

کفش و کلاه کرده بود

تا بهشت

7 ژانویه 2014 - شعر    بدون دیدگاه

بارانی‌ها

از صدای خسته‌ی ابر

تا لب‌ های تشنه‌ی دریا 

باران      پیشانی بی‌قرار خاک را 

از معبر سکوت 

بر انگشتان خسته‌ی راه 

کلمه 

          کلمه   

بغض می کند 

و حس خاموش گریز 

که سطرهای ناگزیر نفس را

در ردپای ابرها        می‌جوید

1 ژانویه 2014 - شعر    ۱ دیدگاه

بارانی‌ها

 

سطرها

حوصله از کف می‌نهند

و کلمات

پا به پا می‌شوند

کوچه به کوچه

 

و دست ها که تن می زنند

سالخوردگی‌ی سکوت بی‌قاعده را

 

هنوز/ به ساعت تشنگی

لب‌های ساحل

افق بی باران را

پرسه می‌زند

 

باران          که می داند

رویای‌اش

ابرهای گریزپاست

26 دسامبر 2013 - شعر    بدون دیدگاه

بارانی ها

شب

کش می‌آید

بر اعصاب کند ثانیه‌ها

 

کلافه از فاصله ها

که زخم می‌زنند

حافظه را

به ایوان می‌کشم

 

باران می‌آید

و کلمات

بر گلوی کودکی‌هایم

نفس می‌کشند

14 دسامبر 2013 - شعر    بدون دیدگاه

بارانی‌ها

غروب

از معبر آذر

دلواپسی‌های مرا

در انگشتان مه‌آلود شاخه‌ها

رکعتی به دعا

عقربه می‌چرخاند

 

و آسمان

در برگ آخر تقدیر

بارانی می شود

14 دسامبر 2013 - شعر    بدون دیدگاه

بارانی‌ها

با دهان تو می‌خوانم

روی سینه‌ی دریا

و ماهی‌ها

بر خاطرم می‌شورند


به کلامی/ پروانه‌ها

از سطرهایم

بال می‌گشایند


فصل پنجم

دنیا

از لب‌های باران

سر می‌خورد

6 دسامبر 2013 - شعر    بدون دیدگاه

در هوای آفریقا

 

برای نلسون ماندلا

مخولوی شهیر

 

هوای سوزان خاطره ها

و نفرتی

که پشت میله‌های عمودی

به جاگذاشتی

برشانه‌ات

 پرنده‌ی غمگینی ست

 که نت‌هایش

 از معبردست‌های سیاهان

 روایت می‌شود

وآزادی

 حنجره‌ی بی‌قرار شاعران جهان است

 در چارسوی بیداد

خاموشی نگاهت مخولو

 افق روشن چشم‌های ماست

 در سطرهای منتظر

24 نوامبر 2013 - شعر    بدون دیدگاه

از آواز به کوچه

باران

بر صدایم رخنه می کند

و شب

آواز معطل حنجره ها را

سان می بیند

 

بر سکوت کودک این دست ها / می گذرند

لب های بی رمقی

کوچه به کوچه

پنجره

به پنجره

9 نوامبر 2013 - شعر    بدون دیدگاه

آزادی

  

شکل سکوت

قد می کشند/ کلمات

و حنجره ام

از کوچه پسکوچه های جهان

قناعت خاموشی را

در چشم هامان

شعله می دواند

 

غروب/ چنین که

بر پنجره ها می نشیند

آزادی

گلوی کدام سرود را

تر می کند

16 اکتبر 2013 - شعر    بدون دیدگاه

پچپچه ی پاییز

لرزش بی تخفیف سکوت

بر قوس لب ها

و کلمات

که ارابه ی بی قراری شان

از مهتابی

به کوچه

فصل های مکرری ست

با نت های بی فاصله

بر غروب بی تازیانه ی مهر

برگه‌ها:«1...14151617181920...27»