12 دسامبر 2011 -
شعر, نوشته ها
بدون دیدگاه


جستن
سطرها هم بالغ می شوند
کمی از نگاهت را
به بچگی هایش
حراج کن
شب و
مهتابی دهانم
که جست و جوی فریادی را
به زخم
می نشیند
سطرها هم بالغ می شوند
کمی از نگاهت را
به بچگی هایش
حراج کن
شب و
مهتابی دهانم
که جست و جوی فریادی را
به زخم
می نشیند
به سمت صدایت
و نگاهی که انتظار را
به جاده می بخشد
فرصت هنوز باقی ست
و دسته گلی برای دوست داشتن
پنجره را باز کن
هوای پرواز
شریانت را
به بغض نشانده است
بهار به عشوه می گذرد
ترانه ای به سکوتم رخنه می کند
و برگ های عاشق
در صدایم تلو تلو می خورند
کدام نگاه
نام مرا ربود