21 مارس 2012 - شعر, نوشته ها    بدون دیدگاه

آزادی

نمی دانم چشم هایم
رنگین کمان صدایت را
بُر می زند
یا شبنم نگاهت
تکیه گاه خاموشی ست

بر شب سنگین
امید بامدادی و
ترانه ای روشن

بگذار نسیم
کمی نفس هایت را
حراج بگذارد

دیری ست
بر سکوتی معترف
لنگر افکنده ام

چرا که معشوقِگی ی بی پایاب ات
همه ی بادبان ها را
به دریایت
سر ریز می کند

ارسال دیدگاه