26 اکتبر 2016 - شعر    بدون دیدگاه

ابان جوگندمی

 

آوانگارد که می شوند

سر انگشتانم

به صحرای کربالا

می شورند

لب های معطل

 

پشت چراغ بودند

چند راس

بی رئوس می زدند / می خرابیدند

خرام صدا بود یا نعره مستانه لای خیابان ها

 

و حنجره ها / سوزن سوزن

پس نگاه ها

ول معطل

جمعه بخار نداشت

 

و تیترهای امروز را

که اندازه می زنم

 میمون بود و

سعید بود

در قرائت جوگندمی

 

ارسال دیدگاه