6 ژانویه 2018 - شعر    بدون دیدگاه

تزئین می کنم،پس می توانم

از گیسوان خسته ات بال می گشاید

در عصر بی قرار دست ها

بر آسمان

پرنده ی باران خورده ی کلمات

 

ساعت به پنج می رسید

و ابرها

حلقه می بست

در مدار نگاه ها

رقصی شکوهمند را

در سمفونی صدایی ممتد

 

بادمجان می کاشت زیر چشم

حلقه بر گردن حرف و

انجماد زمستان

روی لبان ترک بسته

آب می شد

بادمجان دور قاب

تزئین می کنم

پس می توانم

استعاره ی عقربه های به نفس افتاده

 

ساعت پنج بود

در روز بی کدام

در

      شامگاه

و کوله بار نت های جهان

روی شانه هایم

صلیب می کشید

تا جلجتای عاشقانه ی یک آواز

 

ارسال دیدگاه