27 سپتامبر 2022 - شعر بدون دیدگاه
گویی که عقربههای شهر
با بوی تند فلزها و دودها
به سمت فردا
نفس میکشند
چرا که خیابان و
میدان و
هر محله کنون
با راز چشمهای سوخته آشناست
نیمه شب است و
مادران مضطرب
از پشت پنجره
انتظار میکشند:
- بر میگردد آیا
فرزند نوجوان من
یا آغشته پیرهنش باز
به بوی آتش و خو
در این زمان