28 سپتامبر 2022 - شعر    بدون دیدگاه

 

بر شانه فرود آمد

بر استخوان پُکیده از فریاد

با نعره‌ی جیر‌جیرش

دستی

که مرگ را به تبرک

در سردابه‌ی بی‌معجزه و بی‌‌لبخند سیمایش

برای من می‌سرود

 

و ناله‌ی دختری جوان

پرت‌ افتاده گوشه‌ای

با گیسوی پُر آشوبش

که نفرین کهکشان را

در اشک‌هایی مغموم

می‌بارید

 

– تق‌ تق

– ت‌ تق‌ تق

گلوی هوا را می‌شکافت

و ما دوندگانی

با جراحت رازهامان

بر دل جاده می‌کوبیدیم

 

و تصویر ناگهانی زمان

تازیانه‌ای

بر آوازهای بی‌پناهی

و ابرهای تیره

که بر ما سقوط می‌کردند

 

شب است و

رود بی‌پایان رویاها

از پس روزی

که خاکستر و آه بود

 

ارسال دیدگاه