10 اکتبر 2013 - شعر    بدون دیدگاه

چهار سو

لبخندها را

زیر پوست می دوانیم

و با قاب شکسته تر از تصویر

در کوچه سرک می کشیم

 

لب های خمیده بر سکوت و

زانوهایی

که بر زاری ها

چمباتمه بستند

 

چیزی در چار جانب

غیبت دست ها را

بر حنجره ها

زاویه می بندد

ارسال دیدگاه بسته شده.