امروز
برف
سطر تازه ای ست
بر نگاه خسته ی ما
و کوچه های غریب
پنجره هایی که پناه ندارند
در نگاه تازه واج ها
به خط می شوم
و عبور
این هستی ی به جا مانده در غبار
جاده را رصد می کند
برف
سطر تازه ای ست
بر نگاه خسته ی ما
و کوچه های غریب
پنجره هایی که پناه ندارند
در نگاه تازه واج ها
به خط می شوم
و عبور
این هستی ی به جا مانده در غبار
جاده را رصد می کند
جهان
همین قواره ی بی قواره ی سکوت های ماست
و ماهی ی مرده ی کنار ساحل
که حسرت دریا را
به دندان گرفته بود
دست های بی رمق
این همه کلمات
که در خلوت دوستی ها
مدال شجاعت شاهان است
در تذکره تاریخ
به میدان/ دریغا
گمشده ای جا مانده
خنده های بی ملاحظه ی ماست
جهان
سر بازارهای خرید
که از رگ های ملتهب
به سر و صورت هم می پاشیم
و نفیر بی انقطاع گلوله ای
که انسان
به جز کالایی نیست
به درهمی
در آمد و شد
و از اینگونه است
که فرسودگی جهان
بر اتفاقی می نگرد
که نمی افتد
بر این غروب
که برگی نمی جنبد
حتی
بر شانه ی حرف ها
صف به صف می گذرم
دخیل بر کلمه ای
که نیست در ترسیم تن اش
چیزی در جان واج ها
بر نیمکت صبوری ست
و در غربت پیرامون
جلوتر از نگاه ها
اطراف دست های ساکت
گوش کنید شعرهایی از مسعود بیزارگیتی با صدای زیبا و شاعرانه ی زری مینویی شاعر را
که همواره سلامت باشد و همچنان آفریننده، در لینک زیر(یوتیوب):
اشعار مسعود بیزارگیتی با صدای زری مینویی
خبر درگذشت دکتر فرامرز سلیمانی شاعر معاصر، روزنامه نگار، مترجم و… در امریکا, موجب اندوه و تاثر بسیاری از همقلمان وی شد. او که علاوه بر طبابت یکی از فعالان عرصه ی قلم در حوزه ی شعر و نقد و ترجمه بود ؛ آثار بی شماری از خود بر جای گذاشت. با موج ناب بود و پیشتر از آن در شعر با حجم و موج نو. نگاه وی به تحول در شعر و نوجویی و خلاقیت در ارزیابی شعر معاصر رو به رشد ما, از وی یک منتقد و تحلیلگر جدی ساخته بود. با گذشته پرباری نیز که در این زمینه با خود همراه داشت. سال ۲۰۱۲ میلادی بود که فرامرز سلیمانی عزیز گفتگویی را با مسعود بیزارگیتی پیرامون شعر انجام داده بود که در موخره کتاب (( از سطرها و نشانه ها )) با نام انگلیسی As from Lines and Allegories که در سال ۲۰۱۳ از سوی انتشارات اچ اند اس مدیا در لندن چاپ و منتشر شد، آمده است.
یاد و خاطر این شاعر, منتقد, روزنامه نگار و مترجم معاصر با خوانش شعری از وی گرامی باد:
مه۱
((حس می کند
مه
غربت سفر را))
-مرد مسافر
می خواند
و راه
می تپد
در تپش های سرخآبی
و گم می شود
در مه
تا حس کند
غربت سفر را
اغوا می شوند
خط های حامل
وقتی که نت ها
می کوبند جاده ها را
و چشم ها سکوت به سکوت
در و دیوار لحظه ها را
پلک می گشایند
بر حجم شب که می ریزد حرف ها
هر لغتی
ردی تازه می کند
در افق دست ها
تاس که میافتد
انتظار سرنوشت را
بر صفحهی عقربهها
تعیین میکند
و حوصله که سر میرود/ از کف
کف میکند نگاه
از تاسی که ورق میزند
این سرنوشت را
وقتی که روزنامه میگوید/ تک شد
تورم۹/۹
و دستهای پیروزی
بر آفتاب
سایه میاندازد
آنچه گذشت و
بر ما
آنچه فرو میشکند
بر حرفهای بیازدحام/ حتی
کوچهها تهی ماندهاند
از دستهای روزی برای دوست داشتن
پنجرهها
تنهایی کوچهها را
از معبر غروبی سنگین
به حافظهی قاب میبرند
بر افق نگاهها
آنچه سایه میبندد
و هراس عقربهها
در جراحت تکرار
نشستهام در برابر سرگیجهی کلمات
و شماتت راه
که شانههایم را
سنگین میکند
پاسی از شب
رد حضورش را
از حنجرهام
نمونه میگیرد
و نگاهم
بر دستگیرهی راه
کلید میخورد
در این مجموعه مخاطب قریب به ۶۰ شعر از این شاعر معاصر را میخواند.
نمونهای از اشعار:
لرزه در نگاه بود
اتفاقی
جاری به دستها
نشانهای در مسیر نفسها
و کلمات
حضور رفتار
در ابعاد لبهایمان
ادامه خبر در لینک :
در فرصت کوتاه کلمات
بر فراز شهادت میایستم
با شاخه گلی در دست و
اندوه جهانی
بر دهانم
سر میگردانم
در شب مقتول
شب زخمی
نه پرسشیست دیگر
آنچه در نگاه جان میگیرد
آینهای برابر ماست
دیروز بیروت
امروز
رژهی خون در پاریس
فردا
حادثه در نگاهها و خاطرهها
اتفاق میافتد
و در کیف محصلان ما
طاقت امید و بیم
بر نیمکتهای درس
در کدورت دقیقهها
این گونه که لنگر میافکند
سپاه شب
بر ته دیگ مینشیند/ گویی
دوست داشتن
و این راه بیپایان
افق بیپناه
در درنگ کوتاه
زیستن