آزادی
نمی دانم چشم هایم
رنگین کمان صدایت را
بُر می زند
یا شبنم نگاهت
تکیه گاه خاموشی ست
بر شب سنگین
امید بامدادی و
ترانه ای روشن
بگذار نسیم
کمی نفس هایت را
حراج بگذارد
دیری ست
بر سکوتی معترف
لنگر افکنده ام
چرا که معشوقِگی ی بی پایاب ات
همه ی بادبان ها را
به دریایت
سر ریز می کند