

جیغ راه
چاه و
چاله
و هر چه که دیگر
وقتی جهالت کلمات
در چهار سوی چراغ ها
ممنوع می شود
این راه هم
خم می شود
راست می شود
به جیغ می رسد
چاه و
چاله
و هر چه که دیگر
وقتی جهالت کلمات
در چهار سوی چراغ ها
ممنوع می شود
این راه هم
خم می شود
راست می شود
به جیغ می رسد
کشتار مردم محکوم است!
موج حملههای مسلحانهی کور زندگی و جان مردم جهان را از شرق تا غرب آماج خود قرار داده است. هنوز خبر حملهی مسلحانه به لندن تازه بود که حملهای دیگر روز چهارشنبه، هفدهم خرداد ۱۳۹۶، در دو نقطه از تهران رخ داد. اقدامی که به کشته و زخمی شدن بیش از پنجاه تن انجامید. اگر چه “تروریسم” پدیدهی تازهای نیست و پیشینهای دراز دارد؛ اما نوترین شکل آن در قامت و نام “داعش” همهی بیرحمیها و قساوتها و نیز غیرانسانیترین شیوههای کشتار را یکجا به نمایش گذارده است. پدیدهای چنین شوم بدون ویرانههای وسیع سیاسی و اجتماعی، بدون حامیان قدرتمند نمیتوانست پا بگیرد، بگسترد و به حیات ننگین خود ادامه دهد. پیداست که در اینجا و آنجای جهان دولتهایی بر اساس منافع خود گاه با آن میستیزند و گاه، به وقت لزوم، با آن میآمیزند و تقویتش میکنند. طوری که “داعش” و دیگر گروههای تبهکارِ ظاهرالصلاحتر در کنار نقش اصلی خود، به اسم عام، به پردهی استتارکنندهی جنایتها و رذالتهای تروریسم دولتی بدل شدهاند. حملههای مسلحانهی کور در همهی شکلهای خود نه تنها جان و سلامت انسانهای بیگناه را میگیرد، نه تنها وحشت میپراکند بلکه به دولتها بهانه میدهد تا آزادیهای مردم، به ویژه آزادیهای اجتماعی، سیاسی و مدنی و نیز آزادی بیان را هر چه بیشتر محدود کنند.
کانون نویسندگان ایران ضمن ابراز تاسف عمیق از کشته و زخمی شدن مردم بیگناهی که روز چهارشنبه در میان تهاجم آدمکشان تبهکار گیر افتادند، به خانوادههای کشتهگانِ این رخداد تلخ تسلیت میگوید و این حمله را محکوم میکند؛ اما هشدار میدهد که این یورش خونبار و هراس ناشی از آن، هرگز نباید دستاویز حاکمیت برای بستهتر کردن هرچه بیشتر فضای جامعه و هجوم بیشتر به منتقدان ، معترضان، آزادیخواهان وحقطلبان شود. پادزهر مقابله با افکار ضدّ انسانی و زهرآگین داعشوار، در هر شکل و قواره، فراهم آوردنِ بستری است که آزادی و آزادی بیان چون هوایی باشد که در آن دم میزنیم و پاسخِ حق طلبی، سرکوب و بگیر و ببند نباشد.
کانون نویسندگان ایران
۲۰ خرداد
۱۳۹۶
گاهی فقط سکوت کن
کلمات
راه شان را به سمت میدان می یابند
بین همین دست فروشی ها و
محله های پایین شهر
لا به لای نگاه های عابران
همیشه
خبری هست
(( در اتفاق حرف )) اثر جدید مسعود بیزارگیتی منتشر خواهد شد
چند روزی از درخواست ناشر گرامی کتابم می گذرد که فروتنانه خواستار انتشار کتاب
جدید از من برای سال ۱۳۹۶ شد. و در پاسخ به مهربانی و همت والایش، تازه ترین
کتابم را با عنوان (( در اتفاق حرف )) برای چاپ در اختیارش گذاشتم. که برای دریافت
مجوز راهی وزارت خانه خواهد شد. و اگر اما و اگری پیش پایش (زمان طولانی بررسی
و سانسور و…) قرار نگیرد، در سال ۹۶ جامعه کتابخوان گرامی شاهد انتشارش خواهد
بود.
در لحظه ی سطرهایم
می دود زخم صدا
وقتی که حاشیه های نگاهم
دقایق خاکستری ست
هر چیز
تهی می شود
از شکل ها
و بر بلندی انگشتانم
تحصن ابرهاست
پراکنده
نفس گیر
در لحظه های حرف
طلسم های خرد و بزرگ
فرقی نمی کند
وقتی بر شاخ کنگره ها
گره خورده است
و هر روز
از پی شب ها و روزها
حادثه ای
قلب جهان را کوچک و
کوچک و
سیاه تر می کند
و مجلسی
از پی مجلسی
عوام
یا اعیان
و دعاها و اوراد و…
کاش از نذرهای مانده در صدای این قوم
پیاله ای نصیب کنوانسیون ها می شد
پاره نانی هم
تنهایی کودکان را
جشن می گرفت
کاش از این صدا
بر صلیب جهان
مسیح ترانه ای
شب را
به وسعت نگاه تمام سیاهان
دوباره می سرود
((برای جانباختگان آتش نشان))
شهر گریان
میهن اندر لحظه های دود
سخت لرزان
شب
زمستان
بغض ها در چشم ها
پنهان
از لهیب آتش بیداد
هر طرف اندر نگاهم
ناله بود و
ماتم و
فریاد
ای که آسان می نهی بر کف
جان جانان را
بهر انسانی که در اتش
می سپارد هستی و جان را
صد درود خلق
بر روح و روانت باد
نام نیکی
نام انسان
هر چه پاکی و صداقت هم
نثارت باد
دلم که گیر می افتد
راه بر فریاد:
آآآآآآ…
لکنت گیجگاهی ست
و ادامه تا
یای نسبت مان
چاله چوله های شکن شکن و
شک و
شکنج
: ((میدان آزا… ))
راننده پنچر شد
تاکسی به خس خس حنجره
و خطوط جاده
از آی لب ها
تا یای نسبت
تب و لرز کرد
آوانگارد که می شوند
سر انگشتانم
به صحرای کربالا
می شورند
لب های معطل
پشت چراغ بودند
چند راس
بی رئوس می زدند / می خرابیدند
خرام صدا بود یا نعره مستانه لای خیابان ها
و حنجره ها / سوزن سوزن
پس نگاه ها
ول معطل
جمعه بخار نداشت
و تیترهای امروز را
که اندازه می زنم
میمون بود و
سعید بود
در قرائت جوگندمی
از پنجشنبه های کتاب هنر…..