24 جولای 2012 - شعر, نوشته ها    بدون دیدگاه

خاورمیانه

به صدای پرندگان
بال می گشایی
بر پیشانی ماهی ها / اما
خطوط ناوگان ات
اندوه آب را
سرخ/ مویه می کند

حافظه ی جهان
از گلوله های کینه
باد کرده است
و چشم های کودکان مان
اشک به اشک
کشتی هاتان را
به رویا می برند

خاورمیانه
و معبر تاریک آرزوها
که بر نگاه مان می پاشد

7 جولای 2012 - شعر, نوشته ها    بدون دیدگاه

برگردان شعر به زبان فرانسوی

.

ترجمه ی انگلیسی شعری از من که چند وقت پیش از سوی خانم دکتر فرشته وزیری نسب Fereshteh Vaziriمنتشر گردیده بود ، اکنون به زبان فرانسه از طرف خانم فاطمه روحی Fatemeh Roohi عزیز که خود به جد شاعری نو اندیش و … هستند ، ترجمه گردیده ، که من همینجا سپاس و قدردانی خود را از زحمت ایشان اعلام می کنم:

Lorsque l’hiver se noie dans souhaits
Toute la mémoire ne passera pas par nos rêves
IL n’ya pas de route qui veut les oiseaux volent sur la
Même un mot magique ne sera pas allumer une lumière
pour la mort de cette allée

Fatemeh Roohi

به رویا که می رسد
زمستان
نه خاطره ای
از آوازمان می گذرد
نه جاده ای
به پرواز پرندگان
دل می دهد

هیچ وردی حتی
بر غروب این کوچه
چراغی
روشن نمی کند

4 جولای 2012 - شعر, نوشته ها    بدون دیدگاه

ترجمه شعر

ترجمه شعری از من توسط مترجم دکتر فرشته وزیری :

When the winter reaches(prevails) the dreams
Neither a memory goes through our songs
Nor a path
Dedicates itself to the flight of birds
No magical incantation
Sheds light
On the sunset
Of this alley

Fereshteh Vaziri

به رویا که می رسد
زمستان
نه خاطره ای
از آوازمان می گذرد
نه جاده ای
به پرواز پرندگان
دل می دهد

هیچ وردی حتی
بر غروب این کوچه
چراغی
روشن نمی کند

29 ژوئن 2012 - شعر, نوشته ها    بدون دیدگاه

در سکوت

حرف ها که نابینا نمی شوند
راه می روند
در سکوت پر حیرت شان
و نام تو را
به باغ ها می بخشند
به کوچه ها و
خیابان ها

کلمات
در نفیر خاموش شان
جوانه می زنند

27 ژوئن 2012 - شعر, نوشته ها    بدون دیدگاه

بر این سکوت نهفته

مانده ام با ریزش بی دغدغه ی جمعه و
بی حوصله گی های خاموش

زیر لب زمزمه می کنیم
کبودی های نشسته بر حنجره را
مگر
عبور نسیمی
در این میان
التیام سکوت مان باشد

27 ژوئن 2012 - شعر, نوشته ها    بدون دیدگاه

در شب دیرپا

چادری خاموش
روی نگاهم
و سکوتی خاکستری
بر لبانم می پاشی

تپش های این همه خیابان
که از تقاطع میله ها می گذرد
و رویای سرزمینم
آن سوتر از طاقت گلوی مان

دریغا

ترجمه شعری از من

ترجمه شعری ازمسعود بیزارگیتی توسط خانم میترا رستمیان

در : sherane.com

A poem by Masood Bizargiti
Translation: Mitra Rostamian

I pass by my memories
with eyes full of questions
and my dreams which become
housemate with the wind

in which pot
your name
will germinate?

Still my words
Breathe
your body’s perfume.

از کنار خاطره هایم می گذرم
با چشمانی پر سوال
و رویاهایم
که با باد
همخانه می شود

نامت
در کدام گلدان
سبز خواهد شد

هنوز کلماتم
بوی تن ات را
نفس می کشد

برگه‌ها:«1...2526272829303132333435»