21 مارس 2012 - شعر, نوشته ها    بدون دیدگاه

آزادی

نمی دانم چشم هایم
رنگین کمان صدایت را
بُر می زند
یا شبنم نگاهت
تکیه گاه خاموشی ست

بر شب سنگین
امید بامدادی و
ترانه ای روشن

بگذار نسیم
کمی نفس هایت را
حراج بگذارد

دیری ست
بر سکوتی معترف
لنگر افکنده ام

چرا که معشوقِگی ی بی پایاب ات
همه ی بادبان ها را
به دریایت
سر ریز می کند

18 فوریه 2012 - شعر, نوشته ها    بدون دیدگاه

تنگه ی هرمز

این ابرهای سمج
فراز تنگه ی بازی ها
شادی های کدام رویا را
با نفت
تعویض می کنند

بر صدای این وطن
کدام غصه
به شلیک می رسد

چشم هامان را
اندوه هزار پرنده
فصل به فصل
ورق می زند
دیوارها و درختان
تیرهای چراغ برق
کوچه ها و خیابان ها
عزاداران بی هیاهو

و نگاه کودکان
که خوشبختی
معامله ای ست
از معبر بُرهای بی شمار

18 فوریه 2012 - شعر, نوشته ها    بدون دیدگاه

یلدای عاشقی

یلدای بلند نگاه و
پیچک عاشق
که سکوت رازناک عابران را
پله
پله
بالا می رود

این جاده
کدام زمستان را
به انتظار صدای مان
پیوند داده است

از ارتفاع رویامان می گذرد
به وعده ی دیداری

دردا و
حسرتا
یلدای عاشقی
و نقش خاطره ای
به روز و
به شب

18 فوریه 2012 - شعر, نوشته ها    بدون دیدگاه

این سطرها۲

سطرها بهانه نمی خواهند
همین کوچه پسکوچه ها را بگذری
چند تقاطع مانده به میدان
دست هایت جاری می شود
صدایت
عاشقانه هایم

زمستان
درخت ها را/ به جانش
سبز خواهد کرد

11 فوریه 2012 - خبر, نوشته ها    بدون دیدگاه

دهانم با هیچ صلیبی به سکوت نمی رسد

کتاب جدید مسعود بیزارگیتی به نام (( دهانم با هیچ صلیبی به سکوت نمی رسد )) از سوی انتشارات اچ اند اس مدیا

درانگلستان( لندن ) منتشر شده و در سایت آمازون برای فروش عرضه گردیده است . لطفا درخصوص چگونگی

تهیه ی کتاب به این لینک ها (آمازون و اچ اند اس مدیا) مراجعه نمایید .

There Is No Cross Which Could Silence My Mouth

 

11 فوریه 2012 - شعر, نوشته ها    بدون دیدگاه

پرسه گردی

حوالی نگاهت

پرسه می زنند

این واژه ها

و لبانت

به تنفسی تازه

گشوده می شود

 

دست ات را

روی خاموشی ام بگذار

بهار

در انگشتانت

دویده است

11 فوریه 2012 - شعر, نوشته ها    بدون دیدگاه

نگاه کن

به سکوت قد می کشند / درختان

بر کناره ی پیاده روها

و سایبان آواز تو

 

آماده شو

حریف کوچه پسکوچه ها شویم

با نت های غریبه گی مان

 

هنوز

زمزمه ی برگ های پائیزی ست

و برف

آماس حنجره ها را

آرام نمی کند

 

کمی جلوتر

سطرهای سفیدی

پرسه می زنند

 

نگاه کن

برگه‌ها:«1...282930313233343536»