

میدان التحریر
همه ی راه ها
کوچه های بن بست که نیست
میدان التحریر
یا سکوت مان
که گویایی یقینی ست
و نو برگ های جوان
که آوندهای امیدشان
به پائیز رسیده است
می دانم
معشوقه ای به راه
چشم سفید می کند
همه ی راه ها
کوچه های بن بست که نیست
میدان التحریر
یا سکوت مان
که گویایی یقینی ست
و نو برگ های جوان
که آوندهای امیدشان
به پائیز رسیده است
می دانم
معشوقه ای به راه
چشم سفید می کند
خاطره هامان را
در همین بگو مگوهای روزمره
مبادله می کنیم
هزاره ی پائیزی و
تعبیر رویاهای شبانه
در قهوه ای که می نوشیم
شاخه ها یکایک
قد می کشند
و سطرهای مرا
تاریک روشن بامداد
آشفته می کند
به مهر می رسم
و شانه های پائیزی
که نگاه ها را
رج می زند
نت های رنگین
و دست های لبریزمان
تا سازها
سکوت ساحل را
برآشوبند
آتش بیار و
معرکه کن
پائیز بغض را
این جاده برچسب می خورد
نشان
به نشان گام هات و
سطرهای من
به سمت صدایت
و نگاهی که انتظار را
به جاده می بخشد
فرصت هنوز باقی ست
و دسته گلی برای دوست داشتن
پنجره را باز کن
هوای پرواز
شریانت را
به بغض نشانده است
حنجره ای به تبعید و
پنجشنبه ای
که غربت پائیز را
به سکوت هفته می رساند
نگاهم کن
دلتنگی این نت ها
از معبر دست های تو
به دریا می رسد
نَسَب می برد این نگاه
از پائیز
و نت های پریده رنگ این آواز
بیا
بیا که پنجره ها در این توفان
به گام هات دل دادند
پائیز می رسد
با خاموشی دیرسالش
رنگین کمان نگاهش
برگ برگ خاطره ها را
به حنجره می دهد
و چشم ها
که ساحل فردا را
در موج های سکوت
سنگین می گذرند
نیمی ت آفتاب پائیزی
تا به شادی
بامداد پرندگان
یکسر
آوازی عاشقانه شود
به نیمه ی دیگر / ماه
تا سکوت شب
به نتی طولانی
دست هایت را
در سطرهایم
جاری کند
در عبور ناگزیرش / جهان
به کوچه ات که می رسد
نیلوفری کنار پنجره می نهد
نگاهش را و
دلش را
قفل صدایش را